گل بیـــــز

ماهـ ــــنامه فرهنگـ ـی ادبـ ـی

گل بیـــــز

ماهـ ــــنامه فرهنگـ ـی ادبـ ـی

گل بیـــــز

من چه گویم هنگامی که لطف استاد این گونه مرا در شعر به خطاب می آورد:
شاعر بی شکیب، مورکیان
اهل علم و ادیب، مورکیان

قدرخود را سپرده دست قضا
مست حسرت نصیب، مورکیان

زانهمه میوه های باغ خیال
عطرجانبخش سیب، مورکیان

همچو آیینه قلب اوصاف است
بی فراز و نشیب، مورکیان

عشق راخادم است و ختم کلام
عاشقان راخطیب، مورکیان

دروطن بین این همه همراه
مانده چون من غریب، مورکیان

کوچه ها سرد و قار قارِ کلاغ
درقفس عندلیب، مورکیان

پهنة باند ما به میلیمتر
وسعتش صد جریب، مورکیان

پای من بر طریق می لرزد
رهرو بی رقیب مورکیان

شب تاریک و بیم گرداب است
همچو موجی مهیب، مورکیان

درصفِ وجد وحال مجنون ها
می رسد عنقریب مورکیان

دردها روی هم کنم انبار
دردمندِ طبیب، مورکیان

"صالحی" زار و محتضر اُفتاد
ختم امن یجیب، مورکیان .

طبقه بندی موضوعی

محبت و صفا پر

Sunday, 12 July 2015، 05:07 PM | گل بیـــز | ۰ نظر

شب شعر فجر شادی شب شعری که به همت بسیج هنرمندان شهرستان و به همت مرد وارسته و نازنینی چون آقای شجاعی عزیز تشکیل شد .شاید برای اولین بار و شاید باز هم برای آخرین بار شب شعری با گرایش طنز در آنجا تشکیل شد و کلی خوش گذشت. شعری که در آن جلسه خواندم این بود


نه داشت فراز این شب شهر ،نه شیب

پیوسته شبیه قصه ها بود عجیب

من معتقدم زمانه مان بد شده است

صد رحمت ایزدی به آقای شکیب






محبت و صفا پر

اندر حکایت آن زمان و زمانه که صفا و عشق معنا داشت .


عشق پر و نگین پر و طلا پر

حال و هوای روز سینما پر


بزرگ شدن ،گرگ شدن ،دریدن

تو این زمون دلای مبتلا پر


می خوام یه کم ساز مخالف بگم

از روزای اند عواطف بگم


بگم چقد قشنگ بود و جا داشت

دلای آدما چقد صفا داشت


غم اگه بود،اون روزا غم خورش بود

ارزونی مهر و صفا پرش بود


خوشا به حال حال کودکی مون

به روزای زلال کودکی مون


خوشا به حال کودکی که غصه ش

همین دو تا مداد بود قصه ش


یادش بخیر آتیش سوزوندنامون

فرار و تو خونه نموندنامون


یادش بخیر تا چشمه ها دویدن

زل زدن و نگاه آب و دیدن


توپ بود و دروازه و قهر و آشتی

عزیز بودی چه داشتی یا نداشتی


می دویدن با کفش کهنه و نو

یکی "مسی" می شد یکی "رونالدو"


چی شد که شد زمون تنگ دستی

نه عشق موند ، نه حس شور و مستی


مشتی رجب معرکه گردون می شد

دیو می یومد رستم دستون می شد


حسن چوپون با صد تا شیون وهی

می رفت به سمت کوه و تپه با نی


گرگ می یومد یواش به گله ش میزد

هوای عاشقی به کله ش می زد


حسن چوپون ساز نی ش قشنگ بود

اون همه شیون و هی ش قشنگ بود


قربون اون زمون که کاستی نبود

حزب و جناح"چپ" و"راستی " نبود

قربون خونه های کاگلی تون

مهر و صفا و عشق و یک دلی تون

چی شد یهو زمونه تون عوض شد

باغچه ی توی خونه تون عوض شد

به جای باغچه ی گلای نسرین

اومد با کلی دود و دم یه ماشین

عشق و صفای خونه های  مردم

میون این غبار شهر شد گم

ببخش ای مخالف وموافق




از اینکه تو آمدی ز من تنکی یو

از شعر و ترانه و غزل هات بگو

دانم که تو خسته ای از این شعر لطیف

این بار ولی عزیز جانم «می تو»




  • 15/07/12
  • گل بیـــز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... ....