گل بیـــــز

ماهـ ــــنامه فرهنگـ ـی ادبـ ـی

گل بیـــــز

ماهـ ــــنامه فرهنگـ ـی ادبـ ـی

گل بیـــــز

من چه گویم هنگامی که لطف استاد این گونه مرا در شعر به خطاب می آورد:
شاعر بی شکیب، مورکیان
اهل علم و ادیب، مورکیان

قدرخود را سپرده دست قضا
مست حسرت نصیب، مورکیان

زانهمه میوه های باغ خیال
عطرجانبخش سیب، مورکیان

همچو آیینه قلب اوصاف است
بی فراز و نشیب، مورکیان

عشق راخادم است و ختم کلام
عاشقان راخطیب، مورکیان

دروطن بین این همه همراه
مانده چون من غریب، مورکیان

کوچه ها سرد و قار قارِ کلاغ
درقفس عندلیب، مورکیان

پهنة باند ما به میلیمتر
وسعتش صد جریب، مورکیان

پای من بر طریق می لرزد
رهرو بی رقیب مورکیان

شب تاریک و بیم گرداب است
همچو موجی مهیب، مورکیان

درصفِ وجد وحال مجنون ها
می رسد عنقریب مورکیان

دردها روی هم کنم انبار
دردمندِ طبیب، مورکیان

"صالحی" زار و محتضر اُفتاد
ختم امن یجیب، مورکیان .

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در ژانویه ۲۰۱۶ ثبت شده است

از نان شب واجب تر

Sunday, 31 January 2016، 04:38 PM | گل بیـــز | ۰ نظر



اگر بخواهی به این کتاب، نگاهی خریدارانه بیاندازی، مثل همة افرادی که با این نگاه مرا موعظه کردند. تو هم شاید ابتدا نگاهی به پشت جلدش بیاندازی و بعد بگویی :«فلانی نمی­ اَرزد، حیف وقتی که برایش صرف کردی، تازه کاغذش نیز کاغذ مرغوبی نیست. چند جلد چاپ کرده­ای؟ حالا خدا کند روی دستت نماند و بتوانی آنها را به فروش برسانی... »

 -واقعاً هنوز آدم بیکار فراوان است داستان کوتاه برای تو پول می شود؟! نان شب می شود؟!

-و ...

امّا قبلِ معرفی می­خواهم بگویم بعضی کارها را نمی­شود با این نگاه برانداز کرد. نویسندة این کتاب سعی کرده است زمانی دست به قلم شود که به قول سهراب سپهری عزیز؛ چشمانش عاشقانه زمین را بنگرد. گاهی هنگام نوشتنش احساس خوبی داشتم. پس خواهشاً نگاهی این چنین به هیچ اثری نداشته باش. حتّی اگر آن کتاب پر از آنهایی که  باشد که نباید...

نغمه­های غم­انگیز؛ نوشتة محمّد علی مورکیان، شامل شش داستان است که دو داستان (و تو می­توانی سه داستانش را) مربوط به نوجوانان پنداری. چند گامی که از ابتدا فراتر می­روی؛ نگاهت به نام کسانی می­اُفتد که در تولّد این اثر تأثیر گذار بوده ­اند. این کتاب در مجموع دارای شصت و دو صفحه و شش داستان  می­باشد که توسط انتشارات نی­نگار مشهد به چاپ رسیده است. نغمه­های غم­انگیز گاه به گذشته برمی­گردد و گاه به حال. محتوای آن را می توان در قفسه­ای کنار آثار ادبیّات پایداری(و نه مقاومت) گنجاند. نویسنده در این اثر سعی برآن دارد که پرده­ای از درد اجتماع را غبار روبی کند...

امید که خوانندگان را خوش آید.

شأن زن

Saturday, 23 January 2016، 09:21 AM | گل بیـــز | ۰ نظر



به یک منشی خانم ترجیحا مجرد جهت کار در یک تاکسی تلفنی نیاز مندیم.

کار را فایده بی حد باشد

شخص بی کار زبان زد باشد

دل و دین خوب ،ولیکن باید

آدمی فکر درآمد باشد

یک نصیحت به جوانان وطن

ارزش کار ؛نه مسند باشد

الغرض کارگری می خواهیم

که به رو خوشگل و خوش خد باشد

اگر از عشق ندارد بویی

دل به این کار ببندد باشد

اهل ایمان و دلی با تقوا

آنچه ایزد بپسندد باشد

لاغر اندام و کمی سیمین گون

همچنان سرو ؛سهی قد باشد

زلف آشفته و خندان لب و مست

با کمالات ،در این حد باشد

ما نخواهیم کسی را که بد است

گر چه گنجینه ی معبد باشد

او مسلط به تمام فن و فوت

اکسل و ورد و اتوکد باشد

گاه و بی گاه نخواهد برود

بهتر آن ست مجرد باشد

زندگی

Tuesday, 19 January 2016، 05:26 PM | گل بیـــز | ۰ نظر

حرفهایم امروز ،بوی باران دارد

ودلم وسعت یک شعر غم انگیز گرفت

زندگی یعنی یک صدا در اوج برهوت

یک صدا در باد ،یعنی فریاد

زندگی یعنی یک شکیبایی سست

یعنی نقاشی کال

زندگی یعنی شبی از جنس خزان، که درون دل پرگار زمان می گردد

زندگی یعنی :من...       دلم...       می گیرد

این نامه رو لیلا فقط بخونه

Monday, 11 January 2016، 04:52 PM | گل بیـــز | ۰ نظر




کمی شبیه خواب و اعتیادِ

مث تو توی این زمون زیادِ

اشکامو در نیار برو بی خیال

بدون اون نمی ده زندگی حال

شعر و نمیشه ترک کرد عزیزم

هرچی دیگه بخوای به پات می ریزم

می خوای بری؟بگو تو ساعت چند

پشت سرت اون در و لطفا ببند

******

و بعد از گذشت گذشته ها؛به قول فیلم ها یک ماه بعد...

لیلی من ،لیلی من کجایی ؟

بیا دیگه بسه شب جدایی

شبامو رنگ غم گرفته برگرد

ای منو دست کم گرفته برگرد

قرار نبود بری و برنگردی

راستی بدو ن من کجا می گردی

حلال مشکلا و رفع حاجات

سلام من رو برسون به بابات

نری بگی اینکه همیشه خوابه

بیا ببین سرم توی حسابه

بیا ببین چی کردی راستی راستی

شدم همونی که یه روز می خواستی

این دفعه صحبت از تلاش و کاره

موسم زندگی شده دوباره

از اون روزی که دلمو شکستی

دوقفله درب آرزومو بستی

دلم داره انگاری پر می کشه

واسه خودش زنگ خطر می کشه

گفتی بهم به اون خدای دنیا

یا جای من یا جای شعره اونجا

دلم می خواد بخونی باخبر شی

یه بار دیگه با من تو همسفر شی

شعر چیه؟ شعرو دیگه بی خیال

صفا داره آب وهوای شمال

شعر واسه وقتی سفر نباشه

آدم تو فکر و درد سر نباشه

حالا خودت می دونی من می تونم

حتی بدون شعر هم بمونم...

Here are my posts: -- از نان شب واجب تر -- شأن زن -- زندگی -- این نامه رو لیلا فقط بخونه .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... ....